نمیدونم چی بنویسم تو این کادرِ لعنتی!

عمرمون داره همینجوری میگذره و من هم فقط به امید آینده دلخوش و زنده ام...


البته بابت الانم نا شکری نمیکنم...


با خودم میگفتم تابستون بشه دیگه راحتیم... ولی الان میگم کاشکی هیچوقت تابستون نمیشد...


روزای گرم و تکراری و خسته کننده... ولی یه چیزی دارم که بخاطرش همه ی این روزا مثه روزای بهاری لذت بخشه واسم... خیالتون راحت... منظورم عشق نیست... کولر گازیِ LG رو میگم! با 60% ذخیره ی انرژی!


قدیما خیلی خوب بودا!!! بچه ها تا چشم باز میکردن، زرتی ازدواج میکردن! ما چقدر بدبختیم!! :دی


یه گواهینامه هم نداریم که یه ماشین داشته باشیم و... ( قابل توجه بعضیا!!! اگه تشریف بیارن!)


قضیه ی جهنم ایرانی ها پیش اومده واسم!!! اونجا یه روز قیف نبود! یه روز قیر نبود! یه روز آفتابه!

حالا واسه من مورد هاش تغییر کرده!!!


شاید دیگه وقت زیادی نمونده باشه... :(


پارازیر:


I: خیلی سعی کردم این پست توش عشق و عاشقی نباشه! چند بار نوشتم و پاک کردم!

II: کولر گازی رو بیخیال... همونی که گفتمه...

III: خستگی تقریبا معنی نداره! فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا خوابم میبره!!! :دی البته اونم درست شده!!!

IV:دلخوری و ناراحتی های اشتباه و نابجا!!! ولی جای نگرانی نیست... اون تبری که گفتم... حتی نمیتونه خش بندازه رو اون ریشه... :)

V: امیدواری... امیدواری... امیدواری... چقدر خوبه که از همه چیز مطمئنم... خیالم راحته...


       


بلندای اون بالا!

چند روز پیش حرکت کردیم که بریم اصفهان! تو جاده چیزای جالبی میدیدیم!!!

تا قبل از ورودیِ شهرِ مقدس و پاک و ش.ه.ی.د پرور و قطبِ صنعتیِ تولیدِ ا.م.ا.م.ه و آ.خ.و.ن.د سازِ ق.م، آسفالت جاده تَرَک هم نداشت! خبری از عوارضی و اینجور چیزا هم نبود! سر تا سر اتوبان چراغ داشت! هر کیلومتر یه استراحتگاه بود! تا با یه شیب میرسیدیم شونصد تا تابلو رو در و دیوار بود که مراقت باشید و شیبِ خطرناک و با احتیاط برانید و نرینید(!) و اینا!!! ورودیِ قم رو که رو کردیم یهو آسفالت سفید شد! تلق تولوق ماشین درمیومد از بس که آسفالت داغون بود!!! خبری از چراغ و لامپ و اینا که نبود هیچ، گارد ریل اتوبان هم یکی درمیون افتاده بود زمین بود!!! استراحتگاه؟؟؟ چــــــــــــی میگــــــــی؟؟؟

دلت خوشه! یه آب معدنی پیدا نمیشد بخریم!

اینا که خوبه باز!!!! تا میومدیم سرعت رو زیاد کنیم تابلوی عوارضی میومد جلو چشممون و انگار ب.ی.ل.ا.خ نشون میداد!!!! همشونم کار میکردن ماشالله!! :دی

دیگه نه پلیس کنار جاده بود، نه اورژانس و نه جرثقیل!!!

البته نمیدونما!! شاید هم ما جاده رو اشتباهی رفته بودیم!!! وگرنه مگه میشه که جاده های ما اینجوری باشن؟

آره... مطمئناً ما مسیر رو اشتباهی رفتیم!


پارازیر:


I: اگه رفتید اصفهان از کویر زاینده رود(!) دیدن فرمایید!!!

II: آخ که این اصفهانیا چقدر... ..... !!!!

III: هوا گرم بود! هیچ جا اینجا نمیشه! چقدر جا!!!!