یه زمانی بود که همه ناراحتیم از این بود که چرا وقتی تو شهرکمون بزرگترا فوتبال بازی میکنن منو بازی نمیدن...
همه دغدغم این بود که یه وقت با اون گروه از دوستای بی ادبم(!) دعوام نشه که اگه یه وقت مامانم یا بابام اومدن، اونا تو روشون وانستن و حرف بد بزنن...
تنها کسایی که واقعا دوستشون داشتم مامان بابام و خواهرم بودن...
خوشم میومد وقتی همسایه هامون در مورد بچه ها حرف میزدن حرف همشون این بود که آریان باهوشه...آریان با ادبه... آریان اینجور... آریان اونجور...
همه ی عشقم این بود که تنها سوار اتوبوس یا تاکسی بشم...
اوج استرسم وقتی بود که از تو کیف پول مامانم پول برمیداشتم و یواشکی میرفتم گیم نت!
اما حالا چی شده...
الان خیلی چیزا ناراحتم میکنه... خیلی چیزا میتونه عذابم بده... ناراحتی اون هم، ناراحتی منه...
الان همه دغدغه ام اینه که کاری نکنم که شرمنده کسی بشم... مخصوصا پدر و مادر و ...
دیگه مامانم و بابام و خواهرم تنها کسایی نیستن که واقعا دوستشون دارم...
هنوزم، آریان اینجور... آریان اونجور... اینبار هم حرف همسایه هامونه ولی نه اون همسایه ها!
الان دیگه همه ی عشقم، عشقمه...
اوج استرسم وقتیه که یواشکی رفتیم بیرون و هرلحظه ممکنه اتفاق بدی بیفته...
درسته الان همه چیز سخت تر شده... ولی من الانم رو بیشتر از قبل دوست دارم...
چون الان چیزی دارم که هرکسی نداره... یه کلمه ی قشنگ... سه حرف داره... تو جمله های بالا چند بار تکرارش کردم... مطمئنم یو گات ایت!
پارازیر:
I: زندگیم با همه ی سختیا و دلتنگی ها و استرس هاش واسم قشنگه...
II: ( وقتی حرف زدن غیر ممکن میشه... چشمام...)
III: بالایی رو فقط سه نفر درک میکنن...
IV: روزای سخت... سخت تریناشه...
جونم تحول ، جونم داخل آدم شدن :D
بگم خدا این طغرل رو چیکار نکنه!!!
اون دوران گذشت ، اینم میگذره ، مهم اینه که چجوری بگذره، مهم اینه که آریان وقتی این دوران رو تموم کرد چی داشته باشه، مهم اینه که آریان تونسته باشه پیشرفت کنه!
موفق باشی !
امیدوارم همینجوری که میگی باشه و البته به آرزوم هم برسم...
بله بله...طبیعیه این چیزا! سن ات الان به این چیزا می خوره...!
ولی چند سال بعد خودتو فحش میدی!
اوج استرست رو دوست دارم...چون به نظرم خیلی شیرینه...خیلی مزه میده...حتی بیشتر از وقتایی که همه میدونن...
پارازیر دوم :البته همین موقعهاس که من اشکم درمیاد....
.
.
.6 for ever....
:(
قفط اینو میتونم بگم که قبلنا خیلی بهتر مینوشتی ...
منم درک میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم چی بگم.
فقط میگم که خیلی تاثیرگذار بود.
خوشحالم... :)
با بی مطلبی اما نو به روزم
آخ گفتی ( استرسه رو میگم ) !!!
جدی نوشتن بهت میاد ادامه بده
ممنون! ولی من اونطوری نیستم که تصمیم بگیرم چجوری بنویسم!!!! یهو حسش میاد و مینویسم!!!!!
واقعا نظر خاصی ندارم
فقط اینکه خوبه قشنگ نوشتی
واقعا چیزی نمیتونم بگم!
الآن میخواستی بگی من دوست دختر دارم ، نگن این یارو ترشیده ؟؟؟
این تکنیکا خز شده.. آخه کدوم خری میاد به توی الدنگه بابا لنگ درازه به فرهنگ پا بده ؟؟
:)
هم اکنون بار دیگر تک سوار دنیای وبلاگ وارد میشود ! ( چیه راست میگم دیگه . . )
اسطوره ی دنیای مجازی بازگشت !( این یکی رو خودمم حال کردم !)
خوب حالا یه نفس عمیق . . .
هیچی میخواستم بگم بیا ببین چه خبره !
امروز میخوام یه محصول فوق العاده رو معرفی کنم !