زیر پوست کروکدیل!

یا مثلا صدای پای کبوتر تو لابی هتل!!!!

یا یه چیزی مثل وقتی که میخوای از جلسه امتحان بری بیرون ولی خودکارت جامونده رو میز در حالی که بچه ها دارن نگات میکنن و صدای قیژ و قیژ کتونی and1 میاد!!! میدونی چی میگم دیگه؟

واضحه! یا دیدن یه فیلم رمانتیک و درگیر شدن با سیم برق!

یا... چجوری بگم؟؟!!! یه حس خاص!

حس دلبستگی به دل نبستن... ولی نمیشه!!!!

در کل سخت نگیر که خاطره میشه! این پست رو هم نخونده بگیر که آبروم نره!!!!!

دیر یا زود همه چیز درست میشه و این منم که خودم میشم و بقیه هم از این خودم شدن بدشون نمیاد... 


داشتم میگفتم: تو این مورد موفق نمیشم... آخرشم وضعم همین میشه که تا حالا دوبار تجربش کردم...


پایین نوشت: کی گفته من اینا رو نوشتم؟؟؟؟