سگ جون!

تو این چند وقته همه از خودشون بازی وبلاگی درست می‌کنن و پخش می‌کنن. جالب یا مسخره!

خدا رو شکر تا حالا مسخره‌هاش به پست ما نخورده. اصولا چون من مطلب واسه نوشتن کم میارم به همین دلیل هرکی ازم دعوت کنه با کله قبول می‌کنم.

چند روزی بود ازم دعوت شده بود اما چون اینترنتم از مرکز مخابرات قطع بود نتونستم بنویسم. حتی نتونستم به دوستان سر بزنم.واسه همین همینجا از همتون عذر‌خواهی می‌کنم.

حالا بریم سراغ دعوت و این حرفها.

از طرف قله‌نشین به یه بازی دعوت شده بودم که طراحش خودشون بودند. بازی جالبیه. تو این بازی باید تصور کنیم که مثل بازی های کامپیوتری چند تا جون داریم. مثلا اگر بمیریم دوباره زنده میشیم.

تو این بازی به ما سه تا جون داده میشه و میگن با این سه تا جون چی کار میکنی؟

من شروع میکنم...

جون اول: از جلوی کامپیوتر بلند میشم. لباس می پوشم. از خونه میرم بیرون. میرم بالی یه پل که پایینش دریاچه باشه و خودم رو پرت میکنم پایین.اینجوری می‌تونم با یه تیر دو نشون بزنم.هم احساس سقوط رو تجربه می کنم و هم متوجه میشم که وقتی به جای هوا آب وارد بینی و شش ها بشه چه احساسی به آدم دست میده!


جون دوم: الان زنده شدم و دوباره اومدم جلوی کامپیوتر. پس بلند میشم و میرم بیرون. میرم به یکی از این نمایشگاه های اتومبیل و یدونه از این بی ام و (BMW) سقف کروکی ها میدزدیدم. بعدش میرفتم دم خونه سجاد. سوارش می کردم و میزدم به جاده. با آخرین سرعتش بین ماشینها ویراژ می‌دادم. بعد با ماشین میرفتم یه جای خلوت و سجاد رو می کشتم. آخه خیلی دوست دارم ببینم قاتل ها بعد از قتل کسی چه احساسی دارن. بعدشم برای فرار از وجدان خودم با ماشین خودم رو پرت می‌کردم تو پرتگاه.

جون سوم: چی فکر کردی؟ فکر کردی جون سوم رو همینجوری هدر میدم؟ نخیر. جون سوم رو نگه می‌دارم واسه روز مبادا. مثلا یکی رو نجات بدم و خودم بمیرم. احساس با حالی به آدم دست میده که یکی رو نجات بدی و خودت بمیری.نه؟


پایین نوشت: قضیه کلاً احساسی شد اما نه از اون احساسی ها!

پ.ن2: نمیدونم چرا هرچی فکر کردم موضوع لطیف تری به ذهنم نرسید. همش قتل و خودکشی و ...

پ.ن3: از pEgI ، سید، شوکول و هاD دعوت میکنم که این بازی رو انجام بدن.

پ.ن4: سعی میکنم به دوستانی که نتونستم پستاشون رو بخونم سر بزنم و بخونم.(سعی میکنم)

پ.ن5: خواش می‌کنم...



                                                                                              Ary@n                   

                                                                                ║▌│█│║▌║││█║▌│║█║

                                                                                   © All Rights Reserved

 

پنجمین پارازیت

هاD : وب با محتوایی داری . دارم آرشیوت رو از اول می‌خونم . خوشحال میشم به من هم سر بزنی :))

نظرات 15 + ارسال نظر
زینب سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 17:25 http://pink-life.blogfa.com

چه قدر خشن! آخه آدم دوستش و می کشه؟

sam سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 17:41 http://www.clickiran.ir?sup=330


کسب در آمد مادام العمر از وبلاگتان 600 ریال بابت هرکلیک

پرداخت پورسانت هر موقع در آمد شما به 10000 تومان رسید

http://www.clickiran.ir?sup=330

شوکول سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 18:30 http://shokolat-7.blogfa.com

می گم داداش ! یه نصیحتی دارم واسه جفتمون ! بیا بریم یه کم روحیه امونو تلطیف کنیم ! می ترسم یه چیمون بشه آخر

رسام سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 19:45 http://www.zange-ensha.blogsky.com

بازی باحالی جرئت همچین خودکشی هایی هنره

شهریار سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 20:22 http://www.daghoon.com

موافق با هاD !

شهره ی افاق سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 20:27 http://www.steel-magnolia.blogfa.com

سلام .عجب ازی مهیجی!!!
حواست به جون سوم خیلی باشه...

بهاره سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 21:31 http://www.patoghe-ashegh.blogfa.com

من که همش game over میشم.اما بازم نمیدونم چرا جون دارم?

سید سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 22:48 http://iran3yed.blogspot.com

عجب بازی جالبی !
خوش بحال سجاد با این رفیق توپ ! اول میری سوار ماشینت میکنیش که بهش حال بدی ، بعد بری بکشیش ؟
وا... من تازه یه بازی و تموم کردم ، اما این بازیه بدجور داره رو اعصاب میره ! شاید طول بکشه ولی حتما بازی میکنم !

سید سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 22:50 http://iran3yed.blogspot.com

من اعتراض دارم !
چرا همش هادی پنجم میشه ؟؟؟
پارتی بازی اینقدر تابلو ؟

اتفاقا رفتم تو وبلاگش موضوع رو واسش نوشتم.

*pegi سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 23:44

با تشکر
دعوت شما اجابت شد

قله نشین چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 10:01

سلام برادر ارین
ها خوب شد توضیح دادی و گرنه گفتیم برادر ازدست رفت
رفته با یکی از جوناش یه دونه دخملی رو تور کرده رفته صفا سیتی

قله نشین چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 10:04

خب دوبار سلام
اولا ببخشید نوشت م برادر ارین
منظورم همون برادر اریان بود
بعدشم شما خوبی ؟
من که خوبم
فقط کمی غمگولانه هستم
اخه امروز جینگیل رفت تبریز واسه خدمت مقدس سربازی
بعدشم خوش بحال توئه دیگه چون من با فینگیل زیاد ماجرا ندار م در نتیجه دیگه تو وب مان از این برادران نامی برده نخواهد شد تا دوماه دیگه (البته هنوز سفر نامه به پایان نرسیده)
خب دیگه من برم کار دارم
بای بای

هاD چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 10:43 http://www.gereh-koor.blogsky.com

پیشنهاد می‌کنم قبل از اینکه دستت به خون کسی الوده بشه بشینی سر خونه و زندگیت و با همین یه جون سر کنی . البته کشتن سجاد اهمیتی نداره . فرقی نمی‌کنه :))

مزخرف نویس چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 10:53 http://mozakhrafism.blogfa.com

قربونت... داداش... اقا... آریان جان...
شما که 3 تا جون داشتی... چرا بیخود این رفیقت رو کشتی؟؟؟ میومدی این مردک ا.ن رو میکشتی یا اون یکی آقای خ ... بخدا ثوابش تو این ماه رمضونی خیلی هم زیاد بود

منظورت رو از این دو تا اسم فهمیدم ولی یه ذره واضح تر می‌نوشتی بهتر بود.

Ali چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 22:57

با کشتن سجاد کاملا موافقم!!!
ولی خواهش میکنم امرخطیر کشتن خودت رو به من وبقیه بچه ها بسپار تا ما هم در این حس شریک باشیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.